جُعلتُ فداک
بسم الله
94/7/8
جُعِلتُ فداک
نگارا روز و شب در بند آنم // که از یادت دمی غافل نمانم
نمیخواهم ولی از روی عادت // بغفلت نامت آید بر زبانم
خدایا از کرم دستوریم ده // که گویم نام تو جانی فشانم
روحی و جسمی لک الفداء اول خواهش حقیر این است که
محبت و عشق بآن وجود ذی وجود آناً فآناً در ازدیاد باشد که هر چه میکند عشق میکند .
اما بعد من مریضم بامراض ظاهر و باطن و حضرتعالی طبیب جمیع امراض.
شما غنی و بنده فقیر و محتاج خواهش دارم بذل توجهی فرموده
هر قسم که میدانی شفا بخشیده و معالجه بنمایی .
چون پذیرفتی تو ما را زابتدا // همچنین فرما کرم تا انتها
فریاد از کوری هر چه میخواهم که خدمت برسم نمی رسم حتی در خواب …
ای کمینه بخششت ملک جهان // من چه گویم چون تو می دانی نهان
************************************
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمه علیهم السلام