از هر طرف رفتم غمی آمد به جانم
27 آبان 1393 توسط ربیع الانام
از هر طرف رفتم غمي آمد به جانم
از اين طرف عمه،از آن سو خواهرانم
در پيچ و تاب چشمهاي هرزه بايد
جوشن براي معجر زنها بخوانم
عمامه ام آتش گرفته چاره اي نيست
جز آنکه خاکستر ز گردن مي تکانم
آنقدر کردم التماس ساربان تا
رأس تو را بر نيزه ها داده نشانم
کار دعاي عمه جانم بوده تا حال
قسمت شده بعد از چهل منزل بمانم
دشمن براي خواهر من نقشه دارد
از تهمتش تا آسمان رفته فغانم
شاعر : حسين قربانچه